دوشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۷

داستان آرامش

پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل، آرامش را تصویر کند.
نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلوها، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب، رودهای آرام، کودکانی که در خاک می­دویدند، رنگین کمان در آسمان و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
پادشاه تمام تابلوها را بررسی کرد، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.
اولی، تصویر دریاچه آرامی بود که کوه­های عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می­شد ابرهای کوچک و سفید را دید و اگر دقیق نگاه می­کردند، در گوشـه چپ دریاچـه، خانه کوچکی قـرار داشت، پنجره­اش بــاز بــود، دود از دودکش آن برمی­خواست، که نشان می­داد شام گرم و نرمی آماده است.
تصویر دوم هم کوه­ها را نمایش می­داد. اما کوه­ها ناهموار بود، قله­ها تیز و دندانه­ای بود. آسمان بالای کوه­ها بطور بیرحمانه­ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بود.
این تابلو هیچ با تابلوهای دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هماهنگی نداشت. اما وقتی آدم با دقت بـه تابلـو نگاه مـی­کرد، در بریـدگی صخـره­ای شوم، جوجه پرنـده­ای را می­دید. آنجا، در میان غرش وحشیانه طوفان، جوجه گنجشکی، آرام نشسته بود.
پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده جایزه بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است.
بعد توضیح داد:
آرامش آن چیزی نیسـت کـه در مکانی بی­سـر و صـدا، بی­مشـکل، بی­کار سخت یافت می­شود.
«آرامش چیزی است که می­گذارد در میان شرایط سخت، بمانی و آرام باشی»

هیچ نظری موجود نیست: