یکشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۹۰

از جای خود برخیزیم و سپس آنچه می خواهیم برگزینیم

این داستانی است در مورد اولین دیدار «امت فاکس»، نویسنده و فیلسوف معاصر، از رستوران سلف سرویس؛ هنگامی که برای نخستین بار به آمریکا رفت.
وی که تا آن زمان هرگز به چنین رستورانی نرفته بود، در گوشه­ای به انتظار نشست با این نیت که از او پذیرایی شود. اما هرچه لحظات بیشتری سپری می­شد، ناشکیبایی او از اینکه می­دید پیشخدمت­ها کوچک­ترین توجهی به او ندارند شدت می­گرفت. از همه بدتر اینکه مشاهده می­کرد کسانی پس از او وارد شده بودند و در مقابل بشقاب­های پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند.
وی با ناراحتی به مردی که بر سر میز مجاور نشسته بود نزدیک شد و گفت: «من حدود بیست دقیقه است که در اینجا نشسته­ام بدون آنکه کسی کوچک­ترین توجهی به من نشان دهد. حالا می­بینم شما که پنج دقیقه پیش وارد شدید با بشقابی پر از غذا در مقابل­تان اینجا نشسته­اید! موضوع چیست؟ مردم این کشور چگونه پذیرایی می­شوند؟» مرد با تعجب گفت: «ولی اینجا سلف سرویس است سپس به قسمت انتهایی رستوران جایی که غذاها به مقدار فراوان چیده شده بود، اشاره کرد و ادامه داد: « به آنجا بروید، یک سینی بردارید و هر چه می­خواهید انتخاب کنید، پول آن را بپردازید، بعد اینجا بنشینید و آن را میل کنید».
امت فاکس، که قدری احساس حماقت می­کرد، دستورات مرد را پی­گرفت. اما وقتی غذا را روی میز گذاشت ناگهان به ذهنش رسید که زندگی هم در حکم سلف سرویس است. همه نوع رخدادها، فرصت­ها، موقعیت­ها، شادی­ها، سرورها و غم­ها در برابر ما قرار دارد. در حالی که اغلب ما بی­حرکت به صندلی خود چسبیده­ایم و آنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده­ایم که چرا او سهم بیشتری دارد؟ که هرگز به ذهنمان نمی­رسد خیلی ساده از جای خود برخیزیم و ببینیم چه چیزهایی فراهم است، سپس آنچه می­خواهیم، برگزینیم.
از کتاب: شما عظیم­تر از آنی هستید که می­اندیشید / مسعود لعلی