چهارشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۶

کیفیت یا کمیت؟

این مطلب بسیار جالب از گروه روزنه به دستم رسیده:
******
خواندن کل این متن بیشتر از 3 دقیقه زمان شما را نخواهد گرفت. پس لطفا بخوانید.
*
١٨ سال پیش من در شرکت سوئدی ولوو استخدام شدم. کار کردن در این شرکت تجربه جالبی برای من به وجود آورده است. اینجا هر پروژه‌ای حداقل ٢ سال طول می‌کشد تا نهایی شود، حتی اگر ایده ساده و واضحی باشد. این قانون اینجاست. جهانی شدن باعث شده است که همه ما در جستجوی نتایج فوری و آنی باشیم. و این مشخصاً با حرکت کند سوئدی‌ها در تناقض است. آن‌ها معمولاً تعداد زیادی جلسه برگزار می‌کنند، بحث می‌کنند، بحث می‌کنند، بحث می‌کنند و خیلی به آرامی کاری را پیش می‌برند. ولی در انتها، این شیوه همیشه به نتایج بهتری می‌انجامد.
به عبارت دیگر: 1- سوئد در حدود 450000 کیلومتر مربع وسعت دارد.2- سوئد حدود 9 میلیون جمعیت دارد. ٣- استكهلم، پایتخـت سوئد كـه بـه پایتخـت اسكاندینـاوی نـیز مشهـور اسـت حـدود 78000 نفر جمعیت دارد. 4- ولوو، اسکانیا، ساب، الکترولوکس و اریکسون برخی از شرکت‌های تولیدی در سوئد هستند.
اولین روزهایی كه در سوئد بودم، یکی از همکارانم هر روز صبح با ماشینش مرا از هتل برمی‌داشت و به محل کار می‌برد. ماه سپتامبر بود و هوا کمی سرد و برفی. ما صبح‌ها زود به کارخانه می‌رسیدیم و همکارم ماشینش را در نقطه دوری نسبت به ورودی ساختمان پارک می‌کرد. در آن زمان، ٢٠٠٠ کارمند ولوو با ماشین شخصی به سر کار می‌آمدند.
روز اول، من چیزی نگفتم، همین طور روز دوم و سوم. روز چهارم به همکارم گفتم: آیا جای پارک ثابتی داری؟ چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودی پارک می‌کنی، در حالی که جلوتر هم جای پارک هست؟
او در جواب گفت: برای این که ما زود می‌رسیم و وقت برای پیاده‌رفتن داریم. این جاها را باید برای کسانی بگذاریم که دیرتر می‌رسند و احتیاج به جای پارکی نزدیک‌تر به در ورودی دارند تا به موقع به سرکارشان برسند. تو این طور فکر نمی‌کنی؟
میزان شرمندگی مرا خودتان حدس بزنید.
این روزها، جنبشی در اروپا راه افتاده به نام غذای آهسته. این جنبش می‌گوید که مردم باید به آهستگی بخورند و بیاشامند، وقت کافی برای چشیدن غذایشان داشته باشند، و بدون هرگونه عجله و شتابی با افراد خانواده و دوستانشان وقت بگذرانند. غذای آهسته در نقطه مقابل غذای سریع و الزاماتی که در سبک زندگی به همراه دارد قرار می‌گیرد. غذای آهسته پایه جنبش بزرگتری است که توسط مجله بیزنس طرح شده و یک «اروپای آهسته» نامیده شده است. این جنبش اساساً حس شتاب و دیوانگی به وجود آمده بر اثر نهضت جهانی شدن را زیر سوال می‌برد. نهضتی که کمیت را جایگزین کیفیت در همه شئون زندگی ما کرده است.
مردم فرانسه با وجودی که ٣٥ ساعت در هفته کار می‌کنند امّا از آمریکائی‌ها و انگلیسی‌ها مولّدترند. آلمانی‌ها ساعت کار هفتگی را به 8/28 ساعت تقلیل داده‌اند و مشاهده کرده‌اند که بهره‌وری و قدرت تولیدشان 20 درصد افزایش یافته است. این گرایش به آهستگی و کند کردن جریان شتاب آلود زندگی، حتی نظر آمریکائی‌ها را هم جلب کرده است.
البته این گرایش به عدم شتاب، به معنی کمتر کار کردن یا بهره‌وری کمتر نیست. بلکه به معنی انجام کارها با کیفیت، بهره‌وری و کمال بیشتر، با توجه بیشتر به جزئیات و با استرس کمتر است. به معنی برقراری مجدّد ارزش‌های خانوادگی و به دست آوردن زمان آزاد و فراغت بیشتر است. به معنی چسبیدن به حال در مقابل آینده نامعلوم و تعریف نشده است. به معنی بها دادن به یکی از اساسی‌ترین ارزش‌های انسانی یعنی ساده زندگی کردن است. هدف جنبش آهستگی، محیط‌های کاری کم تنش‌تر، شادتر و مولّدتری است که در آن‌، انسان‌ها از انجام دادن کاری که چگونگی انجام دادنش را به خوبی بلدند، لذت می‌برند. اکنون زمان آن فرا رسیده است که توقف کنیم و درباره این که چگونه شرکت‌ها به تولید محصولاتی با کیفیت بهتر، در یک محیط آرامتر و بی‌شتاب و با بهره‌وری بیشتر نیاز دارند، فکر کنیم.
***
بسیاری از ما زندگی خود را به دویدن در پشت سر زمان می‌گذرانیم امّا تنها هنگامی به آن می‌رسیم که بر اثر سکته قلبی یا در یک تصادف رانندگی به خاطر عجله برای سر وقت رسیدن به سر قراری، بمیریم.
*
بسیاری از ما آنقدر نگران و مضطرب زندگی خود در آینده هستیم که زندگی خود در حال حاضر، یعنی تنها زمانی که واقعاً وجود دارد را فراموش می‌کنیم.
*
همه ما در سراسر جهان، زمان برابری در اختیار داریم. هیچ­کس بیشتر یا کمتر ندارد. تفاوت در این است که هر یک از ما با زمانی که در اختیار داریم چکار می‌کنیم. ما نیاز داریم که هر لحظه را زندگی کنیم. به گفته جان ‌لنون، خواننده معروف: زندگی آن چیزی است که برای تو اتفاق می‌افتد، در حالی که تو سرگرم برنامه‌ریزی‌های دیگری هستی.
***
به شما به خاطر این که تا پایان این مطلب را خواندید تبریک می‌گویم. بسیاری هستند که برای هدر ندادن زمان، از وسط مطلب آن را رها می‌کنند تا از قافله جهانی شدن عقب نمانند!

جمعه، تیر ۲۲، ۱۳۸۶

داستان عشق

درجزیره­ای زیبا تمام حواس زندگی می­کردند: شادی- غم- غرور- عشق و ...
روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنین جزیره قایق­هایشان را آماده و جزیره را ترک می­کردند اما عشق می­خواست تا آخرین لحظه بماند چون او عاشق جزیره بود. وقتی جزیره به زیر آب فرو می­رفت عشق از ثروت که با قایق با شکوهی جزیره را ترک می­کرد کمک خواست و به او گفت: آیا می­توانم با تو همسفر شوم؟ ثروت گفت: نه من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم دارم و دیگر جایی برای تو وجود ندارد. پس عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی بود کمک خواست. غرور گفت: نه نمی­توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد. غم در نزدیکی عشق بود. پس عشق به او گفت: اجازه بده تا من با تو بیایم! غم با صدای حزن آلود گفت: آه عشق، من خیلی ناراحت هستم. احتیاج دارم تا تنها باشم. عشق این بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد. اما او آنقدر غرق شادی بود که صدای او را نشنید.
آب هر لحظه بالا و بالاتر می­آمد و عشق دیگر ناامید شده بود که ناگهان صدایی سالخورده گفت: بیا عشق تو را خواهم برد. عشق آنقدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد.
وقتی به خشکی رسیدند پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسی که جانش را نجات داده بود چقدر بر گردنش حق دارد. عشق نزد علم که مشغول حل مسئله­ای روی شن­های ساحل بود رفت و از او پرسید: آن پیر مرد که بود؟ علم پاسخ داد: زمان. عشق با تعجب پرسید: زمان؟ چرا او به من کمک کرد؟ علم لبخند خردمندانه­ای زد و گفت: زیرا تنها زمان قادر به درک عظمت و اهمیت عشق است.