سه‌شنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۶

یک روز از زندگی

دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است! تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی.
نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت، خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار جنجال راه انداخت، خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد.
خدا سکوتش را شکست و گفت: عزیزم اما یک روز دیگر هم رفت، تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لا اقل این یک روز را زندگی کن.
لا به لای هق هقش گفت: اما با یک روز! با یک روز چه کار می­توان کرد؟! خدا گفت: «آنکه لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی­یابد هزار سال هم به کارش نمی­آید»
آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن.
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش درخشیدند. اما می­ترسید حرکت کند ..... می­ترسید راه برود ..... می­ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد. قدری ایستاد ..... بعد با خودش گفت: وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده­ای دارد؟ بگذار این یک مشت را مصرف کنم. آنوقت شروع به دویدن کرد زندگی را به سرو رویش پاشید، زندگی را نوشید، زندگی را بویید و چنان به وجد آمد که دید می­تواند تا ته دنیا بدود. می­تواند بال بزند. می­تواند پا روی خورشید بگذارد. می­تواند .....
او در آن یک روز آسمان خراشی بر پا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را بدست نیاورد، اما ..... اما در همان یک روز دست به پوست درخت کشید، روی چمن خوابید، کفش دوزکی را تماشا کرد. سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که نمی­شناختندش سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد. او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد. او همان یک روز زندگی کرد، اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند: امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیسته بود.

شنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۶

رنگین کمانی از عشق

سلام
چه خوبه وقتی بعضی چیزهای خوب رو می­بینیم یا می­خونیم به جای مسخره کردنش روی اون با جدیت فکر کنیم. هر چیزی قابل مسخره کردن نیست. مطلب زیر از گروه روزنه هست. از اون مطالبی هست که بعضی آدما وقتی به گوششون می­رسه فقط می­تونن اونو به مسخره بازی بگیرن ولی نمی­تونن بهش عمل کنن:
******
دوستان معمولا در رنگ های مختلف عرضه میشن!!!
*
دوستی که رنگش سبز هست
اونی که همه چیز رو از دریچه مثبت نگاه می­کنه و خوبی هاتو می­بینه و همیشه بهت امید میده
*
دوستی که رنگش آبی هست
رنگ دریا و آسمون. اونی هست که واسمون صلح و آرامش می­یاره
*
دوستی که رنگش زرد هست
رنگ خورشید. اونی هست که باعث شادی ما میشه و وقتی که ما ناراحتیم. مارو می­خندونه
*
دوستی که رنگش قرمز هست
اونیه که قوانین و مقررات زندگی رو به یاد ما میاره وبا جملات گرم و پر از محبت این امید رو میده که واسه عوض شدن فرصت هست
*
دوستی که رنگش نارنجی هست
رو ح ما را سرشار از انرژی مثبت می­کنه. با چی؟؟ با ویتامین عشق و محبت که باعث بالندگی ما میشه
*
دوستی که رنگش خاکستری هست
اگه گفتین؟؟ همونی هست که به ما معنی سکوت رو یاد میده. با عکس العمل­ها و تفکرو درون نگری باعث میشه که خود و بقیه رو بهتر بشناسیم
*
دوستی که رنگش بنفش هست
رنگ آدمای خاص، شریف و درستکار. کمک می­کنه تا حقایق رو به درستی و از صمیم قلب درک کنیم
*
دوستی که رنگش قهوه­ای هست
می­تونه کمک کنه به ما که یه کمی واقع بین باشیم و خیلی تو رویا و آسمون سیر نکنیم و فکرای غلط رو به دور بیاندازیم و به وقایع روزمره و ساده زندگی با دید منطقی نیگاه کنیم
*
دوستی که رنگش سفیده
کسی هست که کمک می­کنه واقعیت­های پشت پرده و حکمت­ها رو از لابلای تجربیات و اتفاقاتی که واسمون می­افته بهتر درک کنیم
**
ما اگه همه دوستامون رو تو یه مهمونی دور هم جمع کنیم، دیگه تمام رنگای قوس و قزح رو داریم و .. در واقع یه رنگین کمون از عشق درست کرده­ایم.