پنجشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۲

بخشیدن کسی که دوستش داریم

پس از یازده سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.
پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.
وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد.
فکر می­کنید آن سه کلمه چه بودند؟
شوهر فقط گفت: عزیزم دوستت دارم.
عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فرا کنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته­ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. به علاوه اگر او وقت می­گذاشت و خودش بطری را سر جایش قرار می­داد، آن اتفاق نمی­افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد.
گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک رخداد صرف می­کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می­شناسیم و فراموش می­کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان­ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته­هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنج­هایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید.
اگر هر کسی می­توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می­داشت.

حسادت­ها، رشک­ها و بی­میلی­ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می­پندارید حاد نیستند.

سه‌شنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۹۱

بیشتر زندگی کنیم


ابتدا به شدت سعی داشتم تا دبیرستان را تمام کنم و دانشکده را شروع کنم. سپس به شدت سعی داشتم تا دانشگاه را تمام کرده و وارد بازار کار شوم. بعد تمام تلاشم این بود که ازدواج کنم و صاحب فرزند شوم. سپس تمام سعی و تلاشم را برای فرزندانم به کار بردم تا آنها را تا حد مناسبی پرورش دهم.  سپس می­تونستم به کار برگردم. اما برای بازنشستگی تلاش کردم.
اکنون که در حال مرگ هستم، ناگهان فهمیده­ام که فراموش کرده بودم زندگی کنم.
لطفاً اجازه ندهید این اتفاق برای شما هم تکرار شود.
قدر دان موقعیت فعلی خود باشید و از هر روز خود لذت ببرید.
برای به دست آوردن پول، سلامتی خود را از دست می­دهیم. سپس برای بازیابی مجدد سلامتی­مان، پول­مان را از دست می­دهیم.
گونه­ای زندگی می­کنیم که گویا هرگز نخواهیم مرد و گونه­ای می­میریم که گویا هرگز زندگی نکرده­ایم.