شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۳

کمتر از 5 ثانیه

سلام
امروز صبح وقتی با دوچرخم به محل کارم می­رفتم با یه موتوری تصادف کردم. یعنی یه موتوری از پشت زد به من. شدت ضربه به قدری بود که باعث شد من زمین بخورم. شکر خدا صدمه بدنی زیادی نداشتم. چند تا زخم سطحی بود. ولی دوچرخم قدری آسیب دید و تقریبا نیاز به تعمیرات اساسی داشت. وقتی زمین خوردم فکر کردم ماشین به من زده ... و فکر کردم که الآن از روم رد میشه و... . از روی زمین که بلند شدم احساس کردم زندگی دوباره­ای پیدا کردم. فقط چند ثانیه بود. چند ثانیه­ای که در اوون هیچ عکس العملی نمی­شد داشت. حتی شاید فرصت اوونو پیدا نمی­کردی که خدای خودتو صدا بزنی. خدا خیلی به من رحم کرد. تو این چند ثانیه خیلی چیزها ممکن بود اتفاق بیفته. آخرین مرحلش مرگ هست. بدتر از اوون نقص عضو هستش. چند ثانیه­ای که برابر با گذراندن باقی عمر در زجر، عذاب ، پشیمانی و ناراحتی هستش.
ثانیه ثانیه زندگی ما جای شکر گویی داره. هر لحظه ممکنه اتفاقی به مراتب بدتر از چیزی که هست پیش بیاد.
من خدا رو شکر می­کنم از اینکه این اجازه رو به من داد که دوباره زندگی کنم، از این دنیای زیبا لذت ببرم و زمانی به من داد که اشتباهاتم رو جبران کنم.
شاید تو ذهنتون این سئوال پیش بیاد که «این آدم با این بلایی که به سرش اومده چرا می­گه دنیای زیبا!». قبلاً هم گفته بودم دنیای ما واقعا زیباست، بهتر بگم بهشته، ولی ما آدما با اشتباهاتمون و بدی کردن هامون اونو خرابش می­کنیم.از خدای خوبِ خوبِ ... خودم برای همگی ثانیه­های خوش همراه با سلامتی و خوبی رو خواستارم.