ارسطو مربی اسکندر بود. پس از آن که کاملاً او را تربیت کرد و تمامی علومی که لازم بود به او یاد داد، یک روز در مجلسی که جمعی از علما و حکما بودند از اسکندر سوالاتی پرسیده شد. اسکندر هم به تمام آن سوالات جوابهای درست داد. ولی ارسطو به جای تحسین و تشویق او را شدیداً توبیخ و سرزنش کرده و او را به جهل و نادانی نسبت داد. اسکندر نوجوان از این عمل شدیداً ناراحت شد و از استاد خود رنجید. حضار مجلس از سرزنشهای بیمورد و بیجای استاد تعجب کرده و در مقام اعتراض از او پرسیدند: که برای چه به جای تشویق از این شاگرد ممتاز با خشونت و ناسپاسی برخورد کردی؟ ارسطو جواب داد: اسکندر کودکی است که در ناز و نعمت بزرگ شده است و در آیندهای نزدیک پادشاه خواهد شد من خواستم مزه ظلم را به او بچشانم تا بفهمد که ظلم چه قدر تلخ و ناگوار است تا وقتی که به پادشاهی رسید از ستم و بیانصافی و تضییع حقوق دیگران خودداری کند.
***
علی (علیه السلام) فرمود:
ستم گناهی است که هیچ وقت فراموش نمیشود