شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۷

سم

دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی­توانست با مادر شوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می­کردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می­ریخت و با مهربانی به او می­داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی­خواهـد کـه بمیرد، خواهـش می­کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است.
نشان لیاقت عشق

شنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۷

مهم ترین کار

مهم­ترین کار ما این نیست که ببینیم در دور دست­های مبهم و ناپیدا چه چیزهایی وجود دارد. کار ما این است که به آنچه آشکارا در پیش رو داریم بپردازیم.
وینستون چرچیل

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۷

سلوک

چشم یک روز گفت «من در آن سوی این دره­ها کوهی می­بینم که از مه پوشیده شده است. این زیبا نیست؟»
گوش لحظه­ای خوب ساکت ماند و دقت کرد، سپس گفت «پس کوه کجاست؟ من کوهی نمی­شنوم
آنگـاه دست درآمـد و گفت «مـن بیهوده می­کوشم آن کوه را لمس کنـم، من کوهـی نمی­یابم
بینی گفت «کوهی در کار نیست. من او را نمی­بویم
آنـگاه چشم بـه سوی دیگر چرخیـد و همـه درباره وهم شگفت چشـم، گرم گفت و گو شدند و گفتند «این چشم یک جای کارش خراب است
جبران خلیل جبران
***
آنچه مسلم است عدم احاطه عقل جزیی بر یک حقیقت کل است که همواره آدمی را در تمامی اعصار به نوعی به چالش خوانده و آرامش و قرار را از وی ربوده، بسیاری را آواره دشت و بیابان کرده و بسیاری را تارک دنیا.
عصر حاضر نیز که به عصر انفجار اطلاعات مشهور است با بمباران اطلاعاتی، افراد بسیاری را سردرگم حقیقت کرده و این سوال حیاتی را مطرح کرده که به راستی حق چیست؟!! و چگونه می­توان آنرا یافت؟
پاسخگویی به این سوال تنها از کسی بر می­آید که دلبستگی به غیر حق، او را از ارایه حق باز ندارد. این فرد مسلم، دلبسته به دنیا نیست و آنرا نمی­جوید که اگر چنین باشد دچار تضادهای موجود بین خواست­های دنیوی می­شود که نمی­تواند همزمان همه آنها حق باشد. از بین مشرب­های موجود که ادعای تقرب به حق دارند کمترین نزاع متعلق به عرفاست که مبین نزدیکی این مشرب به مسیر حق است، چرا که کنه حق در واقع رفع تضاد می­کند و آدمی را به سوی وحدت رهنمون است.
***
این مطالب نقل قولی بود از سایت سلوک. این سایت رو به حقیقت جویان توصیه می­کنم.
موفق باشید