دوشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۶

من نیز در کارش بودم

زنبور عسلی در اطراف آتش برافروخته نمرودیان پرواز می­کرد. حضرت ابراهیم از او پرسید: زنبور، در اطراف آتش چه می­کنی؟ آیا نمی­ترسی که سوخته شوی؟ زنبور گفت: یا ابراهیم آمده­ام تا آتش را خاموش کنم! ابراهیم (با خنده) گفت: تو مگر نمی­فهمی آب دهان کوچک تو هیچ تأثیری بر این آتش ندارد؟ زنبور گفت: چرا می­خندی یا ابراهیم؟ من به خاموش شدن یا نشدن آتش نمی­اندیشم، بلکه به این می­اندیشم که اگر روزی از من بپرسند آن هنگام که ابراهیم در آتش بود تو چه می­کردی؟ بتوانم بگویم من نیز در کار خاموش کردن آتش بودم.
داستان کوتاه p30data.com

هیچ نظری موجود نیست: